جدول جو
جدول جو

معنی گاو ماده - جستجوی لغت در جدول جو

گاو ماده(وِ دَ / دِ)
گاو شیرده. ماده گاو: ماریه، گوسالۀ مادۀ سپیدرنگ و گاو ماده با بچۀ سپید تابان بدن. مریه، گاو ماده با بچۀ سپید تابان رنگ. (منتهی الارب). زهرآء و ازهر، گاو مادۀ دشتی. قفخه، گاو مادۀ گشن خواه. (منتهی الارب). رجوع به گاو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاو ماهی
تصویر گاو ماهی
گاو زمین، در باور قدما، گاوی که بر پشت یک ماهی قرار گرفته و زمین بر روی شاخ او است، برای مثال ز زخم سمش گاوماهی ستوه / به جستن چو برق و به هیکل چو کوه (فردوسی - لغت نامه - گاوماهی)
فرهنگ فارسی عمید
(وِ دَ / دِ)
گاوی که زاییده است، مجازاً، گنج بی رنج، غنیمت بارده، نان پخته:
در دخل هر شحنه و محتسب را
گشاده ست تا هست ازارت گشاده
ز احداث فسق تو مر این و آن را
زهی نان پخته زهی گاو زاده.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(زَبَ اَ دَ)
کنایه از میراث و نفع یافتن. (برهان). کنایه از میراث یافتن و حالتی بهم رسیدن و دولتی بتازگی ظاهر شدن و انتفاع کلی یافتن. (آنندراج) :
به هندوستان پیری از خر فتاد
پدرمرده ای را به چین گاو زاد.
نظامی (از آنندراج).
امری عجیب و غریب سانح شدن، لیکن ظاهر آن است که گاو زادن تنها بدین معنی نیست. بلکه به چین گاو زادن (است) چه مشهور است که در چین گاو نمی زاید پس گاو زادن عجیب درآنجاست نه هر جا. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ)
نوعی از نان معروف. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
انگوزه را گویند که بعربی حلتیت خوانند. (برهان) (از شرفنامۀ منیری). انگژد. (از شعوری ج 2 ورق 14). انغوزه و حلتیث منتن. (ناظم الاطباء). در برهان بمعنی انغوزه نوشته، آن خطاست و تحقیقش رادباده است نه راوماده. (از آنندراج) (از انجمن آرا). رجوع به راوباده در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زاییدۀ گاو
لغت نامه دهخدا
(یَ/ یِ)
گاودارو. رجوع به گاو دارو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاو مایه
تصویر گاو مایه
گاو دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو زاده
تصویر گاو زاده
زاییده گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو ماهی
تصویر گاو ماهی
گونه ای ماهی استخوانی که در بحر خزر فراوانست
فرهنگ لغت هوشیار
گاو زادن برای کسی یا گاو کسی زادن، نفعی غیر مترقب بدو رسیدن انتفاع کلی یافتن او: بهندوستان پیری از خر افتاد پدر مرده ای را بچین گاوزاد. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
بکار برنده گاو کار کشنده از گاو، جمع گاوبندگان: فدادون شتربانان و چوپانان و گاوبندگان و کشاورزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو چاه
تصویر گاو چاه
چاهی فراخ و عمیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو ماهی
تصویر گاو ماهی
گاوی که طبق افسانه ها در زیر زمین است و زمین روی شاخ این گاو قراردارد و خود گاو بر پشت ماهی ایستاده است، گاو زمین
فرهنگ فارسی معین